ساختار سینمای ایتالیا نیاز به نوسازی دارد

۱۳۹۲/۱۲/۱۹

پائولو سورنتینو در تلاش است تا با استفاده از اعتباری که با بردن اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان کسب کرده، زمینه‌ساز بروز تغییر در ساختار سینمای ایتالیا شود.


او 15سال پس از «زندگی زیباست» روبرتو بنینی توانست با «زیبایی بزرگ» جایزه اسکار را برای ایتالیا به ارمغان آورد و با این جایزه به قهرمان ملی سرزمین چکمه‌ای اروپا تبدیل شود. حالا سورنتینو می‌خواهد از همین اعتبار و توجه رسانه‌ای در راستای تقویت سینمای ایتالیا بهره ببرد. موفقیت زیبایی بزرگ در واقع چهاردهمین اسکار ایتالیا در بخش بهترین فیلم خارجی‌زبان است و این کشور را همچنان پرچمدار جوایز آکادمی در بخش فیلم‌های خارجی نگه داشته است. کمی پس از آنکه نام سورنتینو و زیبایی بزرگ در مراسم اسکار هشتاد و ششم اعلام شد، جورجیو ناپولیتانو، رئیس‌جمهور ایتالیا از فیلمساز برنده اسکار برای حضور در کاخ ریاست‌جمهوری دعوت و متئو ریزی نخست‌وزیر ایتالیا او را افتخار این کشور معرفی کرد. سورنتینو اعلام کرده که می‌خواهد با داریو فرانچسکینی، وزیر فرهنگ ایتالیا، دیدار کند و مانع تعطیلی چند سینمای قدیمی این کشور شود. زیبایی بزرگ پیش از بردن اسکار در مراسم اهدای جوایز گلدن گلوب و بفتا هم درخشیده و در جوایز آکادمی اروپا چند جایزه ازجمله بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را از آن خود کرده بود، ضمن اینکه جزو موفق‌ترین فیلم‌های خارجی سال در فصل جوایز سینمایی 2013 بود. زیبایی بزرگ که برخی آن را نسخه امروزی «زندگی شیرین» فدریکو فلینی می‌دانند، داستان نویسنده‌ای سالخورده را روایت می‌کند که به لطف رمان موفق ۴۰سال پیش خود همچنان مطرح است و درسن ۶۵سالگی زندگی یکنواختی دارد. او در همان حال که به فکر نوشتن داستانی تازه است، شیوه زندگی لذت‌جویانه خود را زیر سؤال می‌برد.


تجربه ساختن نخستین فیلم انگلیسی‌زبان «اینجا باید همانجا باشد» چقدر در برگشتن تو به سینمای ایتالیا نقش و تأثیر داشت؟


ماجرا خیلی ساده‌تر از این حرف‌هاست. آن زمان من داستانی داشتم که مناسب ساخته‌شدن به زبان انگلیسی بود. 2 سال بعد داستانی به دستم رسید که به درد ساخته شدن در ایتالیا و به زبان مادری خودم می‌خورد.


ممکن است در آینده دوباره فیلمی به زبان انگلیسی بسازی؟


بله، چراکه نه. فیلم بعدی‌ام قطعا به زبان انگلیسی است اما دوست ندارم درباره پروژه‌هایی حرف بزنم که هنوز نساخته‌ام.


حتما خودت هم می‌دانی که خیلی‌ها زیبایی بزرگ تو را با زندگی شیرین فدریکو فلینی مقایسه می‌کنند. آیا واقعا تحت‌تأثیر شاهکار فلینی بودی؟ از چه فیلم‌هایی بیشتر تأثیر گرفتی؟


موضوع هر دو فیلم مشترک است؛ گرچه من تلاش کردم به‌خودم اجازه ندهم تحت‌تأثیر آن فیلم قرار بگیرم چون زندگی شیرین یک شاهکار است و کسی معمولا به شاهکارها دست نمی‌زند. شما حتی نزدیک آنها هم نمی‌روید و می‌گذارید همانجایی که هستند، باشند.


می‌شود کمی درباره شیوه نوشتن فیلمنامه بگویی؟ داستان از کجا می‌آید و چگونه شکل می‌گیرد؟


در گذر سال‌ها، از داستان‌ها، چیزها و مردم عادی یادداشت برمی‌دارم. شخصیت‌هایم اینگونه شکل می‌گیرند. بعد هنگام نوشتن باید بنشینم و نقطه‌ها را به هم وصل و همه داشته‌هایم را یکجا جمع کنم. درباره شیوه کارم باید بگویم که وقتی نسخه اولیه فیلمنامه را نوشتم، آن را برای دوست و همکارم اومبرتو کونتارلو می‌فرستم. او متن را می‌خواند و نسخه دوم را می‌نویسد. حالا نوبت من است که نسخه دوم را بخوانم و آن را بازنویسی کنم. این ماجرای پینگ پنگی ادامه دارد تا زمان آغاز فیلمبرداری.


فکر می‌کنی چه چیزی همه ایده‌های اولیه را در زیبایی بزرگ به هم ربط می‌دهد؟


شخصیت اصلی داستان یا همان نویسنده و روزنامه‌نگار که می‌تواند میان همه این دنیاها بچرخد و درنهایت فرصت به هم چسباندن نقطه‌ها و داستانک‌ها را دارد.


ایده زیبایی بزرگ از کجا آمد؟


من اصالتا اهل ناپل هستم اما همیشه دوست داشتم درباره رم فیلم بسازم. ایده شخصیتی شبیه شخصیت «کمدی الهی» را در ذهن داشتم و می‌خواستم آن را در قالب شخصیت یک روزنامه‌نگار و نویسنده پیاده کنم. پیش از نوشتن، کلی متن درباره فلوبر و ایده نوشتن درباره هیچ‌چیز او خواندم. بعد رفتم سراغ شهر رم، همه‌‌چیزهایی که درباره آن جمع کردم در یک عبارت خلاصه می‌شد: این زندگی است اما هیچ‌چیز نیست. این برای خودم بسیار هیجان‌انگیز بود.


یعنی از اتفاق‌های دنیای امروز ایده و الهام نگرفتی؟ برخی می‌گویند فیلم تو روایتی است از دوره برلوسکنی.


برلوسکنی سهم بسیار زیادی در خلق فرهنگ پوچی دنیای امروز ما دارد و یک نمونه کامل درباره این گرایش است. همه ما گزارش‌هایی خوانده‌ایم درباره اینکه نمایندگان پارلمان ایتالیا منتظر حضور نخست‌وزیر و سخنان او درباره مسائل مهم روز بوده‌اند و برلوسکنی سرگرم گرفتاری‌های شخصی و روزمره خودش؛یعنی او نقش اصلی را در کم‌کردن توجه از مسائل مهم به امور بی‌ارزش داشته و دارد. برلوسکنی را می‌توان مبدع فرهنگ فرار از واقعیت در ایتالیای هزاره سوم دانست.


معمولا در فیلم‌هایت از موسیقی‌های خارق‌العاده استفاده می‌کنی. نگرشت برای انتخاب موسیقی متن فیلم چیست؟


وقتی دارم فیلمنامه می‌نویسم، این موسیقی است که درباره فیلم به من آگاهی می‌دهد. راستش را بخواهید، عادت دارم همیشه به انواع مختلف موسیقی گوش کنم. وقتی یک قطعه را دوست داشته باشم و به درد داستانم بخورد، دوست دارم آن فضای مورد نظرم را با آن قطعه منعکس یا توصیف کنم. معیار خاصی برای انتخاب موسیقی ندارم. آنچه گوش می‌کنم در نهایت در فیلم متجلی می‌شود. فقط اینکه یک گوش‌کننده حرفه‌ای هستم.


آیا تا به حال شده دوست داشته باشی از قطعه‌ای در فیلم استفاده کنی و نتوانی به هر دلیل حق استفاده از آن را به‌دست بیاوری؟


بله، زیاد؛ گرچه درنهایت همه‌‌چیز حل شده و خالق اثر را هر طور شده راضی کرده‌ایم. نکته اصلی این است که نباید موسیقی‌های گران و پرهزینه انتخاب کنی و فکر کردن به هزینه و بودجه پروژه هم مهم است. مثلا من گوش‌کردن به موسیقی رولینگ استونز را دوست دارم اما هرگز عاشق قطعه‌های آن برای استفاده در فیلم خودم نمی‌شوم چون می‌دانم نمی‌توانم هزینه‌هایش را تأمین کنم. به همین دلیل از همان ابتدا نوعی خودسانسوری اعمال می‌کنم.


در فیلم‌های تو به‌نظر می‌رسد دوربین همیشه در حرکت است. می‌خواهم بدانم در تعیین زمان مناسب حرکت دوربین نوعی فلسفه برای خودت داری؟


چند دلیل دارم؛ اول اینکه فیلم نوعی خیال و توهم است و با خیال می‌توان معماها را حل کرد. پس حرکت دوربین مثل این می‌ماند که من دارم نخ حل معما را دنبال می‌کنم. حالا هم دوست دارم که راز کار خودم را فاش کنم. دلیل دیگر مربوط به فیلمسازانی است که من فیلم‌هایشان را دیده و همیشه تحسین کرده‌ام. در آثار مارتین اسکورسیزی، فلینی و برناردو برتولوچی هم کلی حرکت دوربین هست و من با این حرکت‌ها بزرگ شده‌ام. فیلمسازی کاری بسیار خسته‌کننده است و حرکت دوربین خواسته همه عوامل تولید است؛ یعنی باعث می‌شود آنها فکر کنند واقعا دارند یک کار بزرگ و مهم انجام می‌دهند و از این نظر راضی هم باشند.


بردن جایزه اسکار و پیش از آن گلدن گلوب و بفتا چه مزه‌ای داشت؟


اول از همه بسیار خوشحالم اما یک فشار بسیار زیاد هم احساس می‌کنم و البته خسته هم شده‌ام. با وجود این، حس خوشحالی، بزرگ‌تر و بهتر از حس‌های دیگر است. این نخستین تجربه من در اسکار بود، با این حال از آنچه پیش آمد بسیار خوشحالم و احساس رضایت می‌کنم.


برخی فیلمسازان هستند که به نامزدی اسکار راضی می‌شوند. تو هم همین حس را داشتی؟


اگر بگویم بردن جایزه اهمیتی برایم نداشت، حتما کسی حرفم را باور نمی‌کند. نفس حضور داشتن در یک رقابت، یعنی تلاش برای برنده شدن. به‌عنوان یک فیلمساز اروپایی بسیار خوشحالم که فیلم من در همه جای دنیا دیده شد و کلی جایزه گرفت. در مراسم اسکار هم خوشحالم که به‌عنوان یک قهرمان و برنده روی صحنه رفتم و اگر برای نخستین و آخرین بار هم بوده باشد، حرفی ندارم.


خودت هم گفتی که در فیلم‌هایت به حل کردن معما بسیار علاقه داری و در «ال دیوو» هم جنایت را وارد داستان کردی. ژانر دیگری هست که بخواهی بخت خودت را در آن بیازمایی؟


خیلی دوست دارم یک کمدی بزن‌بکوب بسازم اما خودم فکر می‌کنم از عهده آن برنیایم. گرچه آرزویش همیشه با من خواهد بود. وقتی به نیویورک می‌روم، همیشه فکر می‌کنم سرانجام باید یک روز یک کمدی شبیه فیلم‌های وودی آلن بسازم.


غیر از کمدی چه؟


یک فیلم نوآر. همیشه دوست داشته‌ام نوآر بسازم البته نه لزوما تاریخی. می‌تواند زمان حال هم باشد. اگر در لس‌آنجلس باشد که چه بهتر. «محرمانه لس آنجلس» و «محله چینی‌ها» را خیلی دوست دارم و بالاخره یک روز فیلمی شبیه این دو می‌سازم.


سپاسگزاری از دیه‌گو مارادونا!


پائولو سورنتینو که همراه تونی سرویلو، بازیگر اصلی زیبایی بزرگ برای گرفتن جایزه اسکار روی صحنه رفته بود، در سخنان خود از خیلی‌ها تشکر کرد؛ از فدریکو فلینی فقید گرفته تا مارتین اسکورسیزی و دیه‌گو آرماندو مارادونا! فیلمساز سرشناس امروز که اهل ناپل ایتالیاست و در دوران نوجوانی و جوانی طرفدار تیم فوتبال این شهر بوده، حتما دوران اوج و شکوه تیم فوتبال ناپولی را در اواخر دهه1980 به یاد دارد؛ زمانی که یک بازیکن آرژانتینی فوق‌ستاره تیم بود و همراه کاره‌کا و یکی‌دو ستاره برزیلی دیگر این تیم جنوب ایتالیا را به 2قهرمانی سری آ در سال‌های 1987و 1990رساند. نکته مهم اینجاست که چند نفر از حاضران در مراسم اسکار اصلا نمی‌دانستند مارادونا کیست و چه ربطی به دنیای سینما دارد؟ شاید تقریبا هیچ‌کس؛ به‌ویژه در آمریکا که فوتبال را از سال 1994و برگزاری جام‌جهانی فوتبال در ایالات متحده به رسمیت شناختند. در آن دوره، مارادونا همراه تیم ملی آرژانتین جزو بخت‌های اصلی قهرمانی بود ولی در میانه راه آزمایش دوپینگ او مثبت از آب درآمد و با بازماندن کاپیتان آرژانتین از ادامه رقابت‌ها، تیم ملی این کشور هم خیلی زود غزل خداحافظی را خواند و به خانه بازگشت!


برگرفته از 3 گفت‌وگو با ایندی‌وایر، فیلم کامنت و نیویورک‌تایمز


بازگشت به  اخبار