کالبدشکافی سخنان جدید اوباما در قبال ایران، حاشیه صحبتهای رئیس جمهوری در رابطه با حجاب و عفاف و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامههای سه شنبه-۱۸ شهریور- جای گرفتند.
صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران در سرمقاله روزنامه شرق با تیتر« کالبدشکافی چرخش اوباما» نوشت: سه شنبه؛۱۸ شهریور
چه کسی فکر میکرد روزی روزگاری بیاید که رییسجمهور «ایالات متحده» از آن سر دنیا، کشورهای عربی را در این سر دنیا و در همسایگی ایران نصیحت کند که مبادا دچار این اشتباه استراتژیک شوید و ایران شیعه را دشمن خود تصور کنید. موضعگیری اوباما در آستانه سالگرد 11سپتامبر در حقیقت هدیهای - خواسته یا ناخواسته - برای ایران بود. نیازی نیست، ایران تلاش کند تا کشورهای عربی را مجاب کند که نه امروز و نه در گذشته، اساسا دلیلی برای دشمنی با اعراب نداشته و در افراطیگریها اثری از ایران و ایرانی دیده نمیشود. در عین حال، این، همه داستان نیست. این درست است که این تغییر 180درجهای در نگاه واشنگتن در نتیجه ظهور قدرت جدیدی در منطقه به نام گروه تروریستی «داعش» به وجود آمده است و فعلا آمریکا میخواهد همان اجماعی را که علیه صدام 11 سال پیش به وجود آورد، علیه «داعش» هم ایجاد کند. به عبارت دیگر واشنگتن حاضر نیست به تنهایی خود را درگیر با «سلفی- تکفیری»ها کند.
شاید اگر جمهوریخواهان تندرو در قدرت بودند، اکنون، مدتها بود که ارتش آمریکا وارد عراق و سوریه برای نبرد با «داعش» شده بود. اما بهنظر میرسد اوباما و مشاوران وی محتاطتر و عاقلتر از آن باشند که مانند نئوکانها در 11سال پیش، اجماعی توخالی به وجود آورند که بار اصلی آن در نهایت بر دوش خود آمریکاییها قرار گیرد. همه ما به یاد میآوریم اگرچه آمریکاییها علیه صدام، اجماع به وجود آوردند اما آن اجماع بیشتر در ظاهر بود. تلفات و هزینههای ایالاتمتحده در عراق، بدون اغراق، صدها برابر اعضای دیگر «ائتلاف» بود. از سوی دیگر کاخسفید، مدتهاست که دست دوستی به سمت ایران دراز کرده و انتظار دارد ایران را تشویق کند تا سوار قطار جنگ با گروهک مذکور شود. ایران در سوریه نشان داد از نظر نظامی به همراه متحدان خود - اگر قرار شود نبرد جدی و همهجانبه با داعش آغاز شود- جدیترین نیروی نظامیای است که میشود در سطح منطقه روی آن حساب کرد.
البته هنوز هیچ شواهدی در دست نیست که آمریکا به منظور شرکت ایران در نبرد با «داعش» حاضر شود امتیازی به مذاکرات هستهای بدهد اما این امر قهرا پیش خواهد آمد. آمریکا نمیتواند از یکسو، تیمی منسجم و متحد علیه تروریستها تشکیل دهد که «فوروارد» آن ایران است و در عین حال هم به دنبال تحریمهای بیشتر ایران باشد. آنها این را میدانند که بدون اجماع منطقهای، همه بار بر دوششان قرار خواهد گرفت و حداکثر میتوانند بر روی پیشمرگههای حکومت اقلیم کردستان عراق حساب کنند. اما چرا «واشنگتن» تا اینجا حاضر شده، رسما خطاب به اعراب تاکید کند که از ایران و تشیع نترسیده و با ایرانیان متحد شوید؟ علت اینهمه احتیاط آن است که سران این کشور، نیک میدانند، درگیرشدن ایران به تنهایی با «داعش»، به سرعت امکان وارونهنمایی با تکیه بر«جنگ شیعه - سنی» را فراهم خواهد کرد و برای اعراب، شرکت در چنین جنگی علیه تروریستها در کنار ایران، غیرممکن و خودکشی است. بنابراین، آمریکاییها به درستی میدانند که باید از همان ابتدا سایر اعراب هم در کنار ایران قرار گیرند تا جنگ، امکان سوءاستفاده تبلیغاتی به سود «داعش» را فراهم نکند. نگرانی دیگر واشنگتن، نارضایتی برخی گروههای سنی در منطقه از دولتهایشان است. کشورهای دیگر به کنار، جمعیت سنی سوریه و عراق به تنهایی بالغ بر 20میلیوننفر میشوند و خیلی معلوم نیست، انتخاب این جمعیت در جنگ احتمالی با «داعش» کدام گزینه خواهد بود.
اگر سنیهای ایندو کشور، امید سیاسی برای آینده خود نبینند، هیچ دلیلی وجود ندارد به این گروهک کمک نکنند، همچنان که در عراق کردند - بهویژه اگر «داعش»، شیوه رادیکال خود را اندکی تغییر دهد - ممکن است و میتواند برای 20میلیون سنی ناراضی سوریه و عراق از یک گروه مخوف، به ارتش آزادیبخش تبدیل شود. در آن صورت آمریکاییها در باتلاقی فرو خواهند رفت که بیرونآمدن از آن به این سادگیها میسر نیست. این هم، دلیل دیگری است که آمریکا اصرار دارد در عراق، دولت آشتیملی بر سر کار بیاید و اصرار دارد ایران و ترکیه به همراه عربستان، اردن، قطر و امارات، اجماع منطقهای علیه افراطیگری را تشکیل دهند. پس تا به اینجا بخت یار ایران، آمریکا و پیشمرگهها بوده است. عملکرد خونین «داعش» نتوانسته برایش پایگاه مردمی مناسبی بین آن 20میلیون سنی ایجاد کند اما آمریکاییها نیک میدانند سرنوشت جنگ نه در میدان نبرد که در جنگ تصاحب قلب آن 20میلیون سنی سوریه و عراق رقم خواهد خورد.
کدام درست میگویند؛ اوباما یا کسینجر؟
سیدعلی محقق در روزنامه ابتکار نوشت:روزنامه ابتکار؛۱۸ شهریور
در یکی دو روز گذشته دو چهره سرشناس آمریکایی دو اظهار نظر به ظاهر متفاوت و متناقض درباره نقش ایران در منطقه و جهان مطرح کرده اند. باراک اوباما رییس جمهور دموکرات و تولیت کنونی دستگاه حکومتی آمریکا در گفتگویی با شبکه خبری انبیاس آمریکا درباره شرایط کنونی منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی منطقه گفته است: «کاملا مشخص است که مشکل پیش روی آمریکا و متحدان سنی ما در منطقه، ایران یا موضوع شیعه و سنی نیست، بلکه افراطگرایی سنی است که خود را به شکل داعش نشان داده و بزرگترین خطر پیش رو است.»
همزمان هنری کسینجر دیپلمات معروف، مشاور اسبق امنیت ملی ایالات متحده آمریکا و وزیرخارجه سالهای دور آمریکا هم در بیانی برای روزنامه آمریکایی هافینگتون دیدگاهی عکس نظرگاه اوباما درباره نقش کنونی ایران در منطقه و مناسبات تهران و واشنگتن طرح کرده و گفته است که:»ایران تهدیدی بزرگتر از داعش برای آمریکاست چرا که ایران نفوذ بیشتری در خاورمیانه دارد و فرصتی بزرگ برای ایجاد یک امپراطوری در اختیار خواهد داشت.»
در نگاه اول به نظر میرسد که فاصله بین سخنان اخیر دیپلمات پیر و رییس جمهور کمابیش جوان آنچنان زیاد است که در عالم دیپلماسی نمیتوان آنها را با هم جمع کرد و هر دو را با هم پذیرفت. به ناگزیر باید یکی یا هر دو را به طور کامل رد کرد و وقعی نگذاشت. تردیدی نیست که مقایسه یک کشور و یک گروه شبه نظامی و تروریستی قیاسی مع الفارق و ناجور است و از این منظر بیان اوباما و کسینجر در همان گام اول ایرادی اساسی دارد. چرا که در هیچ حالتی نمیتوان عملکرد و موجودیت یک کشور دارای دولت، ملت و سرزمین و دارای ساختار اجتماعی حقیقى و ساختار سیاسی حقوقى را با گروهی از شبه نظامیان تروریستی مقایسه کرد که همه قواعد اخلاقی و قوانین حقوقی جامعه بینالمللی را زیرپا گذاشته و ساختار وجودی آنها در هیچ قالب و تشکیلات تعریف شده ای در جامعه جهانی نمیگنجد. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که این دو در مقام پاسخ به خبرنگار و در راستای تبیین موضع (اوباما) و دیدگاه ( کسینجر) چنین اظهار نظری کرده اند، میتوان فارغ البال تر به بررسی این دو نظر پرداخت.
اوباما در شرایطی خطاب به متحدان عرب و سنی مذهب خود، داعش را به درستی بزرگترین خطر خاورمیانه و جهان میخواند که تا همین اواخر، این مقام ارشد جهانی چنین نظری نداشت و حتی اگر کمیته تحقیقی به نیابت از جامعه جهانی برای یافتن دلایل و مقصران شکل گیری داعش مامور شود، بیشک انگشت اتهام گزارش این کمیته، بیش و پیش از هر کشور و عاملی به سمت واشنگتن و دفتر آقای اوباما در کاخ سفید نشانه خواهد رفت. نشان به آن نشان که از اوایل سال 2011 تا همین بهارامسال آمریکاییها در راس گروه موسوم به «دوستان سوریه» بی توجه به هشدارهای ایران و برخی دیگر کشورها، بزرگترین حیات خلوت و چتر حمایتی را برای رشد و نمو خلافت اسلامی عراق و شام (داعش) مهیا کردند. تحلیلگران کاخ سفید و مشاوران آقای رییس جهور پس از سه سال خبط و خطا در تحلیل واقعیتهای عراق و سوریه تازه به همان نظرگاهی رسیده اند که تهران مدتها پیشتر به آن رسیده بود و بارها درباره مخاطرات بازی خطرناک ائتلاف غربی- ترکی - عربی در زمینی که ( سهوا یا عمدا) اقتضائات آن را نمیشناسند، هشدار داده بود. سرانجام هم همانطور که پیش بینی میشد سیر تحولات به گونه ای دیگر پیش رفت و اکنون اوضاع برای آمریکاییها در منطقه چنان دگرگونه و مغلوبه شده است که اوباما به عنوان یک رئالیست به اقتضای شرایط از رویکرد جدید دولت خود به عنوان یک «تاکتیک ناگزیر» رونمایی میکند. رویکردی که میخواهد ایران، آمریکا و پایتختهای سنی- عربی را در یک جبهه واحد جانمایی کند. بر این اساس هیچ جای تعجبی نیست که آقای رئیس جمهور در مقام مجری دیدگاه رئالیستهای آمریکا در حال پیدا کردن یک صفحه جدید در روابط با ایران است تا از طریق آن از مهلکه داعش و جغرافیای باتلاق گونه عراق و سوریه عبور کند.
رسانههای آمریکایی همزمان با سخنان اوباما تحلیل جدید هنری کسینجر درباره داعش را هم تیتر و برجسته کردند. از کسینجر به عنوان یکی از استراتژیستهای ارشد آمریکا نام برده میشود. کسینجر و اوباما اگرچه هر دو مورد وثوق رئالیستها در مقایسه با ایدهآلیستهای آمریکایی هستند، اما طی شش سال اخیر همواره نشان داده است که در تفسیر و تحلیل چگونگی اتخاذ سیاست خارجی کاخ سفید و نحوه برخورد این کشور با مسایل بینالمللی با آقای رییس جمهور اختلاف نظرهای گاه عمیق دارد. او همان کسی است که در سالهای گذشته و در دوران حضور محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کنونی کشورمان در سازمان ملل یک نسخه از «کتاب دیپلماسی» خود را به او هدیه داده و در صفحه نخست آن به رسم یادبود نوشت: «تقدیم به دشمن قابل احترام، ظریف»
برای تفسیر دیدگاه هنری کسینجر درباره ایران شاید بهتر این باشد که نوع نگاه او به جایگاه آمریکا در جهان پس از جنگ جهانی دوم و چگونگی مواجهه واشنگتن با خاورمیانه در دهههای اخیر را بازخوانی کنیم. کسینجرِ برآمده از دوران اوج شوروی سابق، جنگ سرد و سالهای جنگ ویتنام، عادت کرده است که موجودیت آمریکا به عنوان یک قدرت برتر جهانی را مشروط به دو قطبی ماندن جامعه بینالملل بداند. از این رو است که همواره تداوم قدرت نمایی و شرط حیات واشنگتن را موکول به وجود دشمن یا دشمنانی بزرگ در قامت یک امپراتوری میکند. بر همین اساس و برپایه نظریه سلطه، او از آنجا که ایران را به طور قطع سلطه پذیر نمیداند، دشمن و خطر بزرگ احساس میکند و واقعگرایانه به قدرت منطقه ای وعمق استراتژیک ایران در خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی آمریکای جنوبی نیز اعتراف میکند. با در نظر گرفتن همه این اسباب بزرگی است که در گفتگو با خبرنگار روزنامه آمریکایی هافینگتون نه به عنوان یک تاکتیک ناگزیر که به عنوان یک استراتژی ایران را در مقایسه با خطر کوتاه مدت داعش به عنوان یک دشمن بزرگ( با تعریفی که گفته شد) و در مقیاس یک امپراتوری بلندمدت تحلیل میکند و در اهدای کتابش به آقای ظریف از او به عنوان «دشمن قابل احترام» یاد میکند.
جنگ زرگریآمریکا با داعش
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:روزنامه کیهان؛۱۸ شهریور
آمریکا با «داعش» مخالف است یا موافق؟ آیا داعش از خط قرمزهای آمریکا عبور کرده است و از این رو مورد غضب مقامات آمریکایی قرار گرفته؟ آیا آمریکا در سوریه با داعش موافق و در عراق مخالف است؟ آیا آمریکاییها بنا دارند به بهانه داعش بار دیگر نیروی نظامی به عراق گسیل کنند و عراق را اشغال یا به کنترل خود درآورند؟ آیا ایران و آمریکا در مقابله با داعش به نقطه مشترک رسیده و میتوانند به توافقات و همکاریهایی نائل گردند؟ آیا در ماجرای آمریکا و داعش ما با بازی پنهان و بازی آشکار مواجه میباشیم؟ اینها سوالات مخاطبان فراوانی در داخل ایران و خارج از آن است و در پاسخ به هر کدام نظریهها، گمانهزنیها و طبعا دلایل و نشانههایی وجود دارند اما آنچه در خلال این بحثها میتوان با قطعیت زیادی درباره آنها گفتگو کرد بدین قرار است:
1- شناسنامه داعش در عراق از یک سو با شناسنامه القاعده و از سوی دیگر با اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و انگلیس گره خورده است. داعش پیش از این با عناوین «دولت اسلامی عراق» و «سازمان توحید و جهاد» رسما شعبه عراقی القاعده و تحت ریاست «ابومصعب زرقاوی» قرار داشت و هم اینک نیز داعش بعنوان القاعده عراق شناخته میشود البته این گروه اختلافاتی هم با القاعده مرکزی به ریاست ایمن ظواهری دارد. در عین حال گروه داعش ارتباط معنیداری با اشغال عراق توسط غرب در سال 1382 دارد. در این مقطع سازمان القاعده با استفاده از فضای اشغال عراق و به امید اینکه بتواند نظام مورد نظر خود را جایگزین رژیم متلاشی شده صدام حسین کند وارد جنگ شد و توانست ضرباتی را در بعقوبه مرکز استان دیاله و فلوجه در استان الانبار و استان کرکوک به نیروهای نظامی آمریکا وارد کند از این رو در فاصله سالهای 2003 تا 2007 آمریکا در داخل عراق با تروریزمی مواجه بود که همه توان خود را مصروف به قدرت رسیدن میکرد و البته برای آنکه اسلامخواهی سکه رایج در منطقه بود فعالیتهای تروریستی خود را در قالب کلمات مذهبی و سازمانی تحت نام «منظمه توحید و جهاد» انجام میداد. وقتی ابومصعب زرقاوی در سال 2006 در حمله هوایی آمریکاییها کشته شد، سازمان القاعده در عراق دچار ضعف شد چرا که این سازمان در عراق عملا فرد قدرتمند دیگری نداشت از این رو در فاصله سالهای 2006 تا 2010 شاهد بحران داخلی در القاعده عراق بودیم. در 2007 القاعده عراق از استان الانبار که مرکز تجمع نیرویی آنان بود، گریخت و به لبنان رفت و پس از حدود 5 ماه جنگ و گریز در اردوگاه فلسطینی نهرالبارد در طرابلس لبنان و دادن تلفات پراکنده شد. این سازمان یک سال پس از آغاز بحران سوریه نیروهای پراکنده خود را سازماندهی کرد و با چراغ سبز غرب، رژیم سعودی و ترکیه وارد سوریه شد در این مقطع طرحهای دیگر غرب و کشورهای عربی به بنبست رسیده بود و کوفی عنان نماینده وقت اتحادیه عرب و سازمان ملل از بینتیجه بودن اقدامات علیه بشار اسد سخن میگفت بنابراین القاعده عراق که پس از مرگ همزمان عمرالبغدادی و ابوحمزه در 30 فروردین 89 به دست «ابراهیم علی البدوی السامرایی» با نام جعلی ابوبکر البغدادی افتاده بود، به سوگلی غرب و کشورهای عربی و بعنوان تنها «راهحل» تبدیل شده بود.
گروه داعش در مجموع با استفاده از ظرفیت نیروهایی که در فاصله سالهای 1370 تا 1391 تربیت شده بودند و نیز با برخورداری از نیروها و تجربه ارتش و حزب بعث توانست سرپلهای مهمی را در ریف دمشق، حلب، رقه و دیرالزور بگیرد و عملا رویای جداسازی بخشهایی از حاکمیت سوریه را عملی کند و از این رو بطور دائمی با سیل پولها و سلاحهای آمریکایی-سعودی و ترکیه مواجه بود تا اینکه در داخل سوریه از یک سو نیروهای دفاع وطنی از اواخر سال 1391 وارد میدان شدند و از سوی دیگر حزباله لبنان با درک شرایط امنیتی سوریه حساسترین نقطه داعش در بخش شمالی استان حمص که در واقع چهار راه دریافت سلاح و پول توسط القاعده بود و به دلیل اتصال به مدیترانه - از طریق استانهای طرابلس و هرمل- رگ حیاتی آن به شمار میرفت را هدف گرفت و در یک نبرد قهرمانانه موفق شد، استراتژیکترین نقطه جغرافیایی تحت تصرف داعش- یعنی القصیر- را آزاد کند. با آزادی این منطقه وسیع که چهار استان حمص، حما، حلب و طرطوس را پشتیبانی میکرد، کمر القاعده در سوریه شکست چنانچه پس از آن حزباله عملیات سنگینی را در منطقه قلمون به اجرا گذاشت و این منطقه را پاکسازی کرد و قلب آن «یبرود» را تسخیر نمود. و از این پس غرب و رژیمهای سعودی، قطر و ترکیه دریافتند که داعش در حال رنگ باختن و هزیمت از سوریه است.
2- عملیات داعش در استانهای الانبار، صلاحالدین و نینوا با شکست در سوریه و عراق ارتباط مستقیمی دارد. در داخل سوریه بخصوص پس از آزادی یبرود که در اواخر اسفندماه سال گذشته انجام شد، داعش شکست سنگینی را متحمل گردید و دریافت که با این شکست قادر به حفظ مناطق اشغال شده حلب و استانهای رقه و دیرالزور نیست البته نمیتوان کمترین تردیدی داشت که شکست در دو منطقه وسیع القلمون و القصیر شکست مشترک آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، قطر، داعش و جبهه ًْالنصره بود به همین جهت هم شاهد تأثیرات توأمان این شکست بر آنان به طور فاحش بودیم. شکست دیگری در عراق اتفاق افتاده بود چرا که برگزاری انتخابات دهم اردیبهشت ماه 93 و مشارکت حدود 74 درصدی مردم در این انتخابات که مناطق سنی را هم شامل میشد به خوبی نشان داد که اندیشه خلافت که داعش بطور علنی و جدی دنبال میکرد، هیچ جایگاهی در مردم عراق و از جمله اهل سنت ندارد. این انتخابات در واقع آرزوی داعش را برباد داد. از سوی دیگر محور آمریکا، انگلیس، عربستان و ترکیه نیز برگزاری انتخابات پرشکوه پارلمانی عراق که در یک فضای رقابتی کامل برگزار شد و در نتیجه آن جایگاه نیروهای انقلابی- اسلامی بالاتر از قبل رفت، را با سرمایهگذاریهای فراوان چند ساله خود در تضاد کامل دیدند وقتی لیستهای انقلابی موفق به کسب بیشترین کرسیهای مجلس شدند این جبهه مشترک خود را با یک شکست فاحش مواجه دید. از این رو وضع عراق هم برای این دو دسته شکست کامل بود و لذا اقدام داعش برای بهم ریختن وضع امنیتی عراق در واقع آخرین امیدی بود که این دو جریان میتوانستند به آن دل ببندند. از این رو اگر گفته شود هم پروژه سوریه و هم پروژه عراق به عنوان دو حلقه مهم جبهه مقاومت از یک طرف معضل مشترک و از سوی دیگر دو نقطه کانونی در تغییر وضعیت برای این دو جریان هستند که در واقع یک جریان بیش نیستند، سخن گزافی نخواهد بود.
3- برخلاف آنچه آمریکاییها، سعودیها و ترکیه و بطور کلی این جبهه شناخته شده ادعا میکنند، داعش و سایر گروههای شناخته شده و ناشناخته تروریستی هیچ مشکلی برای آنان ندارند بلکه آنان در کل این منطقه مشکل برای جبهه مقاومت هستند. برای اینکه ابعاد این موضوع را دریابیم کافی است سری به پاکستان بزنیم ببینیم سینه چه کسانی در روز عاشورا و... در داخل حسینیهها و صفوف عزاداری و... دریده میشود و در عراق نیروهای تروریستی علیه چه دولت و مردمی اقدامات تروریستی انجام میدهند و در سوریه کدام نظام سیاسی در معرض آماج تروریستها قرار دارند و در لبنان گروههایی نظیرگروه «احمد اسیر» علیه چه کسانی وارد عمل شده و ضاحیه متعلق به کدام طایفه است و این را در یمن هم مورد مطالعه قرار دهید تا ببینید در «جوف» چه کسانی اخیراً کشته شدند! کاملاً واضح است که در کل این منطقه این جبهه مقاومت است که مورد هجوم تروریزم قرار دارد و از این مسایل در عربستان، قطر، کویت، امارات، اردن، ترکیه، آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی، فرانسه و... خبری نیست چرا که تروریزم را خود پروریده و مدیریت میکنند. یعنی برخلاف آنچه گاهی تصور میشود تروریزم «لجام گسیخته» نیست بلکه لجام دارد و در دستان آمریکا میباشد.
4- اما اگر تروریزم خطر خیلی جدی باشد در حدی که آنگونه که مقامات آمریکا، انگلیس، فرانسه و... میگویند، باید یک «جبهه جهانی» برای مهار آن تشکیل شود که البته اینطور نیست و خطر داعش و... در حد «تهدید متوسط» قرار دارد و همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی دامت برکاته امسال در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی رحمهًْالله علیه فرمودند «موضوع اصلی و دشمن اصلی نیست»، اساساً سران جبهه عیاش و جنایتکاری که منفعت خود را در ریخته شدن خون مسلمانان میدانند، صلاحیتی برای مبارزه علیه داعش و... ندارند. داعش بعنوان «خطر متوسط» در سوریه تا حد زیادی مهار شده و در عراق هم در حال مهار شدن است اما نه به دست نظامیان آمریکایی و نه به وسیله دلارهای سعودی. آنچه جبهه ضد تروریزم را فعال نگه داشته روحیه متدینینی است که با خدا معامله کردهاند همانها که وقتی شنیدند تروریستها قصد دارند به حرم مطهر حضرت زینب- سلامالله علیها- جسارت کنند یک جبهه بزرگ منطقهای دفاع از پیامرسان کربلا تشکیل دادند. «کلنا نفدیک یا زینب» یا «کلنا عباسک یا زینب» چه ولولهای به پا کرد و این نه تنها شیعیان بلکه هزاران سنی عاشق اهل بیت پیامبر را وارد صحنه کرد. بلی تروریزم هم از بین خواهد رفت و این برگ استعمارگران هم باطل میشود، هر چند هزینههایی در برداشته باشد.
5- دعوای آمریکا و داعش یک دعوای ساختگی است برای آنکه واقعیت همکاری زشت غرب با تروریزم مخفی بماند. واقعیت این است که هدف آنان مشترک است و در منطق نیز با عملیاتهای «کشتار جمعی» گره خوردهاند از هیروشیما تا سنجار عراق این خط مشترک را بیان میکنند اما البته آمریکا قادر نیست بازی اصلی را مخفی کند و یا به بازی ساختگی جلوه و جلا دهد. از این رو این حقه آمریکایی راهی به افکار عمومی پیدا نکرده است.
آقای رئیس جمهور، راه دیگر اینست
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود آورد:روزنامه جمهوری؛۱۸ شهریور
رئیس جمهور روحانی در دیدار با نخبگان استان خراسان رضوی در مشهد مقدس، به موضوع حجاب و عفاف که یکی از مسائل مطرح در جامعه امروز ما میباشد پرداخت و اینبار با صراحت بیشتری نقطه نظر خود درباره چگونگی برخورد با پدیده بیحجابی و ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از آن را مطرح ساخت و گفت: "باید آدمها عالم شوند تا مشکل جامعه را حل کنند و رفاه و نشاط و امید را به جامعه برگردانند. با ون و مینیبوس و پاسبان، که فرهنگ درست نمیشود بلکه راه ارتقاء فرهنگ با علما و محققین و اساتید دانشگاه است." وی با مردود دانستن استفاده از راههای آزمایش شده در زمینه ترویج حجاب و عفاف در جامعه، بر ضرورت پیدا کردن راهی دیگر تأکید کرد و پرسید: "آیا راه ترویج عفاف در جامعه،ون است؟ راه دیگری نداریم؟ بانوان ما که خودشان فرهیخته و دانشگاهی و استاد و محقق هستند آیا برای گسترش عفاف و حجاب راهی ندارند؟ آخر اگر آدم چیزی را تجربه کرد و نشد، فردا دیگر عین آن را نباید انجام دهد بلکه باید به اصلاح راه قبلی اقدام کند."
دکتر روحانی، این موضوع را به دایرهای وسیعتر از حجاب نیز کشاند و رفتار و معاشرت دختران و پسران را نیز به آن افزود و توجه محافل علمی و صاحب نظران را به اهمیت این موضوعات جلب کرد و گفت: "برای نحوه رفتار دختر و پسر در جامعه راه علمی میخواهیم؛ حال بگویند جدا کنیم. فردی در اوایل انقلاب گفت که خوب نیست مردان و زنان در پیادهرو در کنار هم راه میروند و عنوان کرد که تنها راه کشیدن دیوار است؛ گفتم لااقل دیوارش کوتاه باشد تا بتوانیم افراد را پیدا کنیم...؛ اوایل انقلاب عدهای در دانشگاه تهران دنبال کشیدن دیوار در کلاسها بودند که امام(ره) نهیب کشید بر آنان که اینها سخیف کردن موازین اسلام است."
وقتی سخن به اینجا رسید گویا آقای رئیسجمهور برای اینکه متهم به عدم توجه به اعتقاد مردم به احکام اسلام نشود، بر علاقمندی مردم به اسلام تأکید کرد و گفت: "البته در کشور ما این همه عاشقان قرآن و اخلاق، عفاف و حجاب را دوست دارند و قرآن فلسفه حجاب را امنیت بیشتر میداند و همه امنیت میخواهند؛ پدر و مادر خواهان آن است که وقتی دختر خانمشان بیرون میرود، مورد اذیت و آزار قرار نگیرد و خود دختر خانم هم همین را میخواهد؛ بنابر این فرهیختگان باید راه درست علمی در این حوزه را پیدا کنند."
اشاره رئیسجمهور به فریضه "امر به معروف و نهی از منکر، و اینکه: "اول باید معروف را در جامعه، معروف کنیم و بعد امر کنیم و باید برای مردم توضیح و شرح دهیم و باید نسل جوان را اقناع کنیم." نیز ادامه همین مقابله با اتهام بود. وی با این تأکید، میدان بحث را وسیعتر کرد و گفت: "اما متأسفانه دو چیز یاد گرفتهایم؛ دیوار و فیلتر؛ این که کاری درست نمیکند؛ شما فیلتر درست میکنید و آن جوان هم فیلترشکن. مریض با دیوار و فیلتر و ون مداوا نمیشود بلکه باید بیمار را نزد متخصص برد. اگر سلامت، راه علمی دارد، اقتصاد و فرهنگ و مبارزه با فساد هم راه علمی دارد."
این سخن مفصل درباره حجاب و عفاف و معاشرت دختران و پسران و مباحث رسانههای ارتباط جمعی و موانع و مشکلاتی که بر سر راه آن پدید میآید، نشان دهنده اهمیتی است که ناهنجاریهای اجتماعی در فکر و ذهن رئیسجمهور یافته و به نظر میرسد وی برای حل این مشکلات درصدد پیدا کردن راه جدید و ناپیمودهایست که موفقیت آن تضمین شده باشد. نفس این توجه عمیق رئیسجمهور به مسائل مطرح فرهنگی و اجتماعی را باید به فال نیک گرفت، زیرا همین توجه میتواند مقدمهای برای اهتمام دولت یازدهم برای مقابله با این مشکلات و پیدا کردن راهحل مناسبی برای پایان دادن به آنها باشد. خوشبختانه در سخنان آقای رئیس جمهور، نشانهای از انکار وجود مشکلات فرهنگی اجتماعی و یا ناچیز شمردن آنها یافت نمیشود و اگر تفاوتی میان نگاه ایشان به مسأله با نگاه بعضی افراد دیگر وجود دارد در چگونگی برخورد با این مشکلات است.
از مجموع مطالبی که آقای رئیسجمهور در سخنانشان در مشهد مقدس به زبان آوردهاند کاملاً میتوان فهمید که ایشان در مباحث 35 سالهای که بر سر نوع برخورد با مشکلاتی از قبیل بدحجابی و معاشرتهای خارج از موازین و استفاده از ابزارهای رسانهای و ارتباطی جدید در جامعه وجود دارد، برخوردهای متداول توسط مأموران را ناکارآمد میدانند. از این سخنان چنین بر میآید که ایشان برای کار فرهنگی جایگاهی قائل هستند اما با توجه به اینکه در طول 35 سال گذشته از این اقدام نیز نتیجه چشمگیری به دست نیامده، در جستجوی راه دیگری هستند که آن را از محافل علمی، علما، محققین و اساتید دانشگاه انتظار دارند.
در اجابت این دعوت آقای رئیس جمهور، قبل از هر چیز به ایشان یادآور میشویم که در منازعات و مباحث 35 ساله گذشته بر سر راهکار صحیح در مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی به ویژه موضوع حجاب و عفاف، مردود دانستن یک نظر و تأکید بیش از اندازه بر نظر دیگر، کار درستی نیست. جامعه، هم به روشنگری و کار فرهنگی نیازمند است و هم به اعمال قانون. قوه مجریه نیز موظف به اجرای قانون است و باید به آنچه قانونگذار مشخص کرده عمل نماید.
با قطع نظر از این مبحث، پاسخ این سؤال را که چرا نه کار فرهنگی برای حل مشکلات حجاب و عفاف و سایر ناهنجاریهای اجتماعی کارائی داشته و نه برخوردهای قانونی؟ باید در بررسی عملکرد مسئولان پیدا کرد. مشکلی که در زمینه ناهنجاریها وجود دارد، نه فرهنگی است و نه قانونی. یعنی هیچیک از این دو ابزار نمیتوانند این مشکل را حل کنند. زیرا کسانی که این مشکل را پدید میآورند یا به آن دامن میزنند، از مجموعه رفتارها و گفتارهای مسئولین و عدم انطباق گفتههای آنها بر اعمالشان، به این نتیجه نمیرسند که باید به قانون پایبند باشند و یا به فرهنگی که آنها برایشان تبیین میکنند اعتقاد داشته باشند. این افراد، این واقعیتهای تلخ را مشاهده میکنند که بسیاری از مسئولین به قانون پایبندی نشان نمیدهند، برخلاف توصیهای که در زمینه زهد و سادهزیستی میکنند خود در تلاش برای جمعاوری ثروت و مال و منال هستند، علیرغم نصایحی که در زمینه رعایت اخلاق میکنند خود مرتکب بداخلاقی سیاسی میشوند، با اینکه از ضرورت شایسته سالاری سخن میگویند در گماشتن اطرافیان و اقوام غیرشایسته خود به مناصب مختلف حد و مرزی نمیشناسند و در زمینههای مختلف هرچه میگویند برخلاف آن عمل میکنند.
اینها حتی عملکرد خوب مسئولین شایسته را نیز به فراموشی میسپرد، اعتقاد مردم به مسئولین را متزلزل میکند و زمینه را برای بیاعتنائی آنها به قانون و توصیههای فرهنگی و اخلاقی کارگزاران نظام فراهم میسازد. بنابر این، مشکل گسترش ناهنجاریهای اجتماعی نه فرهنگی است و نه قانونی، بلکه اعتقادی است.
به تلویزیون نگاه کنید که از حجاب و عفاف حرف میزند ولی 22 بهمن و روز قدس و انتخابات که میشود از زنان بدحجاب هفت قلم آرامش کرده در تأیید انقلاب و نظام مصاحبه میگیرد و پخش میکند. طبیعی است که این اقدام تلویزیون، تمام کارهای فرهنگی را خنثی میکند و به دختران و زنان الگو میدهد.
بنابر این، راه دیگری که آقای رئیسجمهور در جستجوی آن هستند، اینست که مسئولین اصلاح شوند و شعارهایشان با اعمالشان منطبق شود، با مردم صادق باشند و به قانون پایبندی نشان دهند تا اعتقاد مردم قوی شود. در آن صورت، مردم هم بدون آنکه فشاری بر آنها بیاید به احکام دین و قانون عمل خواهند کرد که فرمودهاند "الناس علی دین ملوکهم". آقای رئیس جمهور، راه دیگری که در جستجویش هستید اینست. اگر میتوانید این راه را هموار کنید، بفرمائید این گوی و این میدان.
اگر پدرم رئیس جمهور بود...
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود به قلم سید مسعود علوی آورد:روزنامه رسالت؛۱۸ شهریور
سال گذشته رئیس جمهور در آستانه بازگشایی مدارس به یکی از مدارس کشور رفت و به تقلید از رئیس جمهور گذشته، سئوالی را برای دانش آموزان طرح کرد که به آن پاسخ دهند. سئوال این بود: «اگر پدر شما رئیس جمهور باشد چه اقدامی را به او توصیه می کنید که بتواند اعتدال و میانه روی را در همه ابعاد زندگی اجتماعی جامعه ایران بگستراند؟» این موضوع، قاعدتاً یکی از موضوعات انشاء کلاس های درس دانش آموزان در سال گذشته بود. چه خوب بود وزیر محترم آموزش و پرورش گزیده ای از آن انشاء ها را برای رئیس جمهور ارسال می کردند. بدون شک اگر هوشمندانه این توصیه ها جمع آوری می شد، شاید مثل همان پانزده توصیه ای که مقام معظم رهبری به رئیس جمهور و وزرا در دیدار اخیر مطرح فرمودند، می بود.
اما اگر من دانش آموز بودم، اکنون انشای من به عنوان مخاطب این سئوال، این چنین بود:
پدرم! شما در سخنرانی های خود از یک رقیب پر قدرت، نگران هستید که غالباً از آن یاد می کنید و با عصبانیت، او را مورد خطاب قرار می دهید. در حالی که این رقیب وجود خارجی ندارد، و اگر هم باشد سکوت اختیار کرده و هوشمندانه فعل شما را با سکوت خود که واگذار کردن امور به داوری مردم است، تعقیب می کند. مثلاً همین چندی پیش جماعتی از منتقدان خود را به جهنم حوالت دادید، بدون اینکه بگویید آنها چه گفتند و کجا گفتند و چگونه گفتند؟ پیش از آن هم برخی از همین منتقدان را بی سواد، بزدل، ترسو، بی شناسنامه، افراطی و بی خبر از دنیا خواندید. به همین هم اکتفا نکردید، آنها را با صفت عده ای بیکار و متوهم که مدام غصه آخرت مردم را می خورند، توصیف فرمودید. بعد هم برای اینکه به مردم (در حقیقت به خود) اطمینان بدهید که منتقدین به قدرت برنمی گردند، قسم جلاله خوردید که سال های 84 تا 92 دیگر تکرار نمی شوند.
پدر عزیز! این همه «منتقدهراسی» برای چیست؟ انصاف حکم می کند اگر در مقام پاسخگویی هستید، بگویید چه کسی، کجا و چه گفته است؟ بعد با «تدبیر» و به منظور «امیدبخشی» به مردم هم پاسخ او را بدهید و در مقام اقناع افکار عمومی برآیید. انتظار داشتم وقتی به مشهدالرضا (ع)
می روید، قدری از این لحن افراطی علیه منتقدین بکاهید و سخن از مهر، صفا و صمیمیت بگویید و روشنگری خود را در این بستر هدایت کنید.
پدر عزیزم! شما در جمع نخبگان و فرهیختگان و برگزیدگان خراسان رضوی فرمودید:
- فردی در اوایل انقلاب می گفت که خوب نیست مردان و زنان در پیاده رو در کنار هم راه بروند و عنوان می کرد تنها راه، کشیدن دیوار است.
- اوایل انقلاب، عده ای در دانشگاه تهران دنبال کشیدن دیوار در کلاس ها بودند که امام (ره) بر آنان نهیب زد.
- متأسفانه دو چیز یاد گرفته ایم؛ دیوار و فیلتر. آیا راه ترویج عفاف در جامعه، «ون» است؟ راه دیگری نداریم؟
پدر عزیزم! آیا فکر می کنید پاسخ منتقدین کنونی دولت در حوزه فرهنگ در فضای مجازی همین است که فرمودید؟ برخی از منتقدین محترم از مراجع عظام تقلید و از خطبای بزرگ جمعه در کشور هستند. آیا آدرس غلط دادن به مردم که اینها از همان جنس «دیوارکشان» در خیابان و دانشگاه هستند، منصفانه است؟!
پدر عزیزم! قرار بوده دولت، زیرساخت های اطلاعاتی را مثل هر دولتی در کشورهای پیشرفته، طراحی و عملیاتی کند. یکی از مطالبات مردم و خانواده ها، «اینترنت پاک» است. پدر عزیزم! قرار بود شما وفق بند الف ماده 46 قانون برنامه پنجم توسعه، «شبکه های اطلاعات و مراکز داده داخلی امن و پایدار با پهنای باند مناسب با رعایت موازین شرعی و امنیتی کشور» را راه اندازی کنید. شما «شبکه ملی اطلاعات» را رها کردید و فقط به پهنای باند و اینترنت پر سرعت چسبیده اید و «امنیت» و «موازین شرعی» را هم در این وادی رها کردید و به دغدغه های منتقدین صادق و مشفق گوش نمی کنید.
پدر عزیزم! حال که شما مایل هستید در هر سخنرانی به یک یا چند سوژه برای بیان مطالبتان اشاره کنید و رهنمود بدهید، مایلم به یک سوژه خوب که به زندگی مردم، دغدغه جوانان و اشتغال مربوط است اشاره کنم و امیدوارم در اولین سخنرانی خود به آن اشاره کنید. پدر عزیزم! چندی پیش یک کارآفرین در جلوی بانک صنعت و معدن به دلیل فشارهای ناشی از مشکلاتی که بر سر راه تولید توسط نظام بانکی و اداری کشور پدید آمده، بر روی خود بنزین ریخت و خود را به آتش کشید. متأسفانه سه روز بعد از این حادثه، در بیمارستان، جان به جان آفرین سپرد. او می خواست لقمه ای نان حلال برای خود و زن و بچه اش سر سفره ببرد و از این رهگذر، ده ها کارگر زیردست او هم از خطر بیکاری و فقر، رهایی یابند، اما ترجیح داد خود را آتش بزند تا شاید مشعلی در تاریکی رکود، بیفروزد و مسئولین کشور به داد بنگاه های کوچک و بزرگی که یکی پس از دیگری به دلیل کمبود نقدینگی تعطیل می شوند، برسند. او شش میلیارد وثیقه آورده بود تا پنج میلیارد تومان وام بگیرد و آن را به زخم بیکاری در یک استان محروم بزند، اما فریادرسی پیدا نکرد.
پدر عزیزم! دوست داشتم شما با استفاده از همین سوژه در سالی که به عنوان اقتصاد و فرهنگ نام گرفته، یک تکانی به بدنه مدیریتی کشور بدهید و آنها را در مسیر مدیریت جهادی به جنگ غول بیکاری و رکود ببرید و سفره های خالی جمعی از هموطنانم را به نان حلال، مهمان کنید و جوانان را از فقر و بیکاری نجات دهید. اما نمی دانم چرا این سوژه زنده در جلوی چشمان شما نیست و شما برگشتید به 35 سال گذشته که یک کسی یک جایی گفته که مثلاً برای حجاب و عفاف در پیاده روها دیوار بکشید که معلوم هم نشد او که بوده و چه مسئولیتی داشته و...؟
پدر عزیزم! یک سال از عمر دولت شما مثل برق و باد سپری شد. سه سال دیگر هم به همین سرعت سپری می شود. دوست دارم شما سه سال دیگر هم در مسند خدمتگزاری به مردم باقی بمانید. شرط آن صداقت، پاکی و روراست بودن با مردم است. به مردم بگویید در یک سال گذشته چه کردید؟ آن را طوری بگویید که مردم بتوانند در زندگی روزمره خود، آن را حس کنند و خلاف آن را نیابند.
پدر عزیزم! سیمای جمهوری اسلامی، روزهای جمعه برنامه مناظره دارد. در دو مناظره اخیر که در مورد تورم و مشکل مسکن برگزار شد، در نظرسنجی از مردم، آنها بالای هفتاد درصد حق را به منتقدین دادند و دیدگاه مسئولین دولت یازدهم در این مناظره ها مقبول مردم نبود. پدرم! مردم در داوری خود اشتباه نمی کنند. از شما می خواهم نسبت به منتقدین خود، صبور و شکیبا باشید. آنها خیر دولت را می خواهند. «دشمن پنداری منتقدین»، یک توهم است. از این توهم فاصله بگیرید. آرامش کشور به خاطر عقلانیت و صبوری منتقدین است. شما باید به خاطر داشتن چنین منتقدینی، خدا را شاکر باشید. تحریف صورت مسئله نقد آنها و به بیراه کشاندن پاسخ نقدها، راه درستی نیست، نوعی آدرس غلط دادن است. مردم این را درک می کنند. برخورد توأم با بی مهری شما با منتقدین دلسوز، با اعتدال و میانه روی نمی خواند.
بـرای عـضویـت در خـبـرنـامـه، پـسـت الکترونیک خود را وارد کنید.